سفارش تبلیغ
صبا ویژن

 

خداوند، سکوت را در سه جا دوست دارد :به هنگام خوانده شدن قرآن، به هنگام پیش رفتن به سوی دشمن، و به هنگام تشییع جنازه . [رسول خدا صلی الله علیه و آله]

صفحه اول   |   شناسنامه   |   رایانامه   |   پیام رسان یاهو   |    RSS 


سال«اصلاح الگوی مصرف»  

همه ما بخصوص مسئولان قوای سه گانه، شخصیتهای اجتماعی و آحاد مردم باید در سال جدید در مسیر تحقق این شعار "مهم، حیاتی و اساسی " یعنی "اصلاح الگوی مصرف در همه زمینه‌ها "، برنامه ریزی و حرکت کنیم تا با استفاده صحیح و مدبرانه از منابع کشور، مصداق برجسته ای از تبدیل احوال ملت به نیکوترین حالها، ظهور و بروز یابد.


 

در آستانه دهه ی چهارم انقلاب اسلامی قرار داریم. انقلاب سه دهه ی پرمخاطره را پشت سر
گذاشته است. ان شاءالله دهه ی چهارم که دهه ی «پیشرفت و عدالت» از سوی پرچمدار
انقلاب در حال حاضر عنوان شده
،آغاز خواهد شد. در این فاصله یک بحث مرور وار را
در برر
سی گفتمان امام، از دولت موقت تا دولت عدالت
خواهیم داشت که به نوعی این سی سال را ورق میزند. طبیعتاً اگر این بحث به تفصیل
بخواهد انجام شود خودش چندین و چند جلسه نیاز دارد، من سرفصل هایی خدمت شما ارائه
می دهم که فکر می کنم خود این عناوین در آستانه ی دهه ی چهارم، فعالیت های فکری و
ذهنیشان را منسجم تر می کند، جهت می دهد. ان شاءا... باقی داستان را خودتان دنبال
کنید.



انقلاب اسلامی با رهنمودها و رهبری حضرت امام که مهم ترین محورش بود به
پیروزی رسید. یعنی هم در پیروزی انقلاب رهبری نقش مهمی داشت و هم در استمرارش، کما
اینکه بعد از فوت حضرت امام(ره)، این رهبری پیامبر گونه جانشین ایشان بود که
انقلاب اسلامی را از فراز و نشیب و پیچ های خطرناک گذرانده و الان در آستانه ورود
به دهه ی چهارم هستیم.



وقتی به عملکرد دولت ها،که نمونه ای از انتخاب و نوع تفکر مردم در مقاطع
مختلف هستند نگاه می کنیم می بینیم که هر یک از دولت ها به یک عنوان مشهور و معروف
شدند. در نام گذاری هایی که من خدمتتان ارائه می دهم، بر اساس عملکرد دولت ها و
جهت گیری هایشان این نامگذاری ها و این شهرت عمومی پیدا شده است. دولت ها در نظام
جمهوری اسلامی همه به نوعی خدمت گذار به نظام اسلامی بوده اند. این به دلیل ماهیت
نظام جمهوری اسلامی بوده است. ساختار نظام جمهوری اسلامی به شکلی است که دولت ها
را در جایگاه خدمت گذاری قرار داده است. الّا اینکه دولت هایی روی کار بوده باشند
که آنها ساختارشان و مبانی شان غیر از مبانی اسلامی بوده باشد که در آن موقع یک
تنش و یک تضاد جدی بین دولت و انقلاب اسلامی و بدنه ی مردم ایجاد شده است تاجایی
که مردم آن دولت ها را کنار زدند و حذف کردند، اما در واقع دیگر اینگونه نبوده
است.



به مواردی از آنها اشاره می کنم:



اولین دولتی که روی کار آمد به دولت موقت مشهور بود چون این دولت بنا
نبود بماند، بنا بود کار را شروع کند و مقدمات برگزاری انتخابات سراسری را فراهم
کند. این در حکمی که حضرت امام برای این دولت زده بود آمده است.



دولت موقت به پیشنهاد شورای انقلاب به امام معرفی شد. شورای انقلاب
ترکیبی از یاران نزدیک حضرت امام مثل شهید بهشتی، آقای هاشمی، آقای مهدوی کنی،
مقام معظم رهبری و برخی شخصیت های دیگر
بود. آن روز پیشنهاد آنها برای تشکیل اولین دولت که دولت موقت بود، شخصیتی به نام
آقای بازرگان بود. شاید یک علت آن موقع این بود که نیروهای انقلاب با توجه به
اینکه تجربه ی کار اجرایی نداشتند، احساسشان این بود که یک شخصیت دانشگاهی مثل
آقای بازرگان بهتر می تواند این کار را انجام بدهد، بنابر این ایشان را معرفی
کردند.



بازرگان علی رغم اینکه یک چهره و یک سابقه و پیشینه ی متدین گونه ای داشت،
اما متأسفانه در مسائل سیاسی و جهت گیری فکری عملکرد غلطی از ایشان می دیدیم.



تنش ها کم کم بین دولت موقت و انقلاب و رهبر انقلاب به وجود آمد و بروز
پیدا کرد. حضرت امام همانطور که بعدها اعلام کردند، به ویژه بعد از داستان آقای
منتظری، در آن نامه 6/1 که نامه مشهور حضرت امام است فرمودندکه:« وا... من با
انتخاب آقای بازرگان مخالف بودم» اما چون شورای انقلاب معرفی کرده بود و مشی حضرت
امام هم این نبود، امام پیشنهاد شورای انقلاب را پذیرفته بودند. شاید حضرت امام به
این دلیل این پیشنهاد را قبول کردند تا چهره ی واقعی جریان نهضت آزادی و به اصطلاح
آن روشنفکرانی که بعداً با یک گرایش دیگر به نام ملی- مذهبی ها ظهور و بروز پیدا
کردند برای مردم مشخص و روشن بشود تا در واقع این ها نتوانند در مقاطع بعدی انقلاب
به عنوان داعیه دار و کسانی که حرفی برای گفتن در مسیر انقلاب دارند، معرفی شوند.
همان ابتدا حضرت امام میدان را در اختیارشان گذاشت تا این ها حقیقت باطنی خودشان
را نشان بدهند.اولین چالش ها علاوه بر مواضع مختلفی که اینها داشتند مثلاً دولت
بازرگان بعد از داستان پناهنده شدن شاه به آمریکا،‌ موضع ساده لوحانه ای گرفته بود
و آن را نتیجه ی یک اقدام انسان دوستانه دانسته بود نه یک اقدام سیاسی! اگر مصاحبه
بازرگان را ببینید؛ در حالی که ما بالاترین تنش ها را با دولت آمریکا داشتیم و
امام قاطعانه ترین سخنان را در مورد دخالت ها و خیانت های آمریکا به انقلاب ایراد
می کرد، خیلی خوشبینانه به آمریکا نگاه می کرد. حتی مصاحبه ای از بازرگان است که
اعلام کرده بود که مردم ما اساساً خیلی منتظرند و دوست دارند که رابطه با آمریکا
داشته باشند. در حالیکه امام استدلالش و نگاهش به رابطه با آمریکا، رابطه ی گرگ و
میش بود. یکی از مواردی که چهره ی واقعی و حقیقی دولت موقت را نشان داد‌ زمانی بود
که خبرگان قانون اساسی در حال تدوین قانون اساسی بودند ،و در قانون اساسی اصل
مشهور 110 را که اصل مربوط به ولایت فقیه است گنجانده بودند. دولت بازرگان علی رغم
اینکه این موضوع به او هیچ ربطی نداشت، یعنی در حیطه وظایف و اختیاراتش نبود، اما
بالاخره چون قوه ی مجریه ی موقت را در اختیار داشت و یک پایگاه مردمی را برای خودش
تصور می کرد، به مخالفت با گنجاندن اصلی به نام ولایت فقیه در قانون اساسی پرداخت.
حتی امیر انتظام بیانیه ای را مبنی بر مخالفت با اصل ولایت فقیه تنظیم و اعضای
دولت آن را امضا کردند، حتی تهدید به استعفا کردند.(در برنامه سه دهه صلابت که از
صدا و سیما پخش می شود تکه هایی از این ماجرا را در این برنامه آورده اند. در
خاطرات آقای مهدوی کنی هم بود). اینها به دیدار در قم رفتند و به صورت تلویحی
اعتراض خود را برای این که این اصل نباید در قانون اساسی گنجانده شود به ایشان
اعلام کردند. حضرت امام خیلی برخورد تندی با دولت موقت کرد و گفت که به شما ربطی
ندارد که در قانون اساسی چنین اصلی گنجانده شود یا نه، جزو وظایف و اختیارات شما
نیست. در این دیدار با اینکه دولت موقت در مورد استعفا صحبتی به میان نیاورد، امام
فرمودند اگر شما استعفا بدهید من استعفای شما را می پذیرم. و این ها دیدند که با این
کار میدان را از دست می دهند و اساساً موضوع استعفا را آن روز مطرح نکردند.



کلاً نگاه دولت بازرگان به مبنای حکومت، متفاوت از نگاه امام است. یک
جمله ی مشهوری بازرگان دارد که می گوید:«ما اسلام را برای ایران می خواهیم در
حالیکه خمینی ایران را برای اسلام می خواهد». شما می توانید تفاوت فکری را از
اینجا احساس کنید که البته این جریان امروز هم وجود دارد. این هایی که می گویم به
خاطر این است که این ها صرفاً تاریخ نیست که دیگر پرونده اش بسته شده باشد. امروز
رگه هایی از جریان نهضت آزادی که با اسم ملی- مذهبی فعالیت می کند، حضور دارد. در
بعضی از مجالس و سخنرانی ها و گفتمان ها، به ویژه برای انتخابات دوره دهم، چهره
پردازی می کنند. بعداً می رسیم به آنجا و شما می بینید وقتی آن مقطع را بررسی می
کنیم، از همین جا می توانیم گفتمان امام را با گفتمان آن جریانات آن دولت ها
بسنجیم.



دومین تنش جدی که بین دولت موقت و انقلاب پیش آمد مربوط به جریان اشغال
لانه جاسوسی توسط دانشجویان خط امام بود؛ بازرگان در اجلاس الجزایر حاضر شده بود و
در حاشیه ی آن اجلاس ملاقاتی با برژینسکی
معاون
رئیس جمهور آمریکا- داشت که این ملاقات به اطلاع حضرت امام نرسیده بود. مخالفت
هایی جدی در داخل ایران نسبت به آن دیدار شد. بازرگان خیلی موضع بد و بی ادبانه ای
گرفت و گفت اساساً ما خودمان را ملزم نمی دانیم که همه ی دیدارهایمان را با امام
چک کنیم. ( می توانید مواضع او را در روزنامه های آن زمان یا کتاب های مرتبط با
این موضوع ببینید. مِن جمله کتاب «وسوسه ی شیطان بزرگ» که از منشورات دفتر جریان
شناسی تاریخ معاصر است.)



بعد از آن که واقعه ی اشغال لانه ی جاسوسی اتفاق افتاد، بازرگان خیلی ناراحت
شد؛ چون آنها معتقد به این کار نبودند و این کار را برخلاف اصول انقلاب می دانستند
و به صورت قاطعانه استعفای خودشان را مطرح کردند. برآورد آنها این بود که چون امام
و شورای انقلاب کسی را برای اداره ی امور کشور ندارند، با مشکل مواجه می شوند و
این استعفا یک اهرم فشار بر امام خواهد بود. که امام بدون فوت وقت استعفای بازرگان
را قبول کردند و دولت موقت در یک چالش بزرگ فرو رفت.



دومین دولت که بعد از برکناری دولت موقت شکل گرفت و با رأی مستقیم مردم
انتخاب شد دولت بنی صدر بود که من اسم آن دولت را «دولت خیانت » می نامم. بنی صدر
که یک چهره ی علمی برای خود فراهم آورده بود، یک کسی که گرایش تحصیلی اش رشته ی
اقتصاد بود و در خارج از کشور تحصیل کرده بود، زمانی که امام در پاریس بودند، رفت
و آمد هایی با بیت حضرت امام داشت. حتی همراه امام وارد ایران شد. بالأخره از خودش
یک چهره ی انقلابی به جا گذاشته بود.



ابتدای انقلاب مباحث اقتصادی خیلی در کشور مطرح بود. به ویژه جریانات چپ
فکری و جریانات کمونیستی مباحث اقتصادی را به عنوان راهکارهای اصلی مطرح می کردند.
چپ کمونیستی و چپ اعتقادی در این مواضع یک موضع با گرایش مردم محورانه داشتند و این
موضوع خیلی در سطح جامعه مطرح شد. که همان موقع نیروهای انقلاب مثل شهید مطهری،
شهید بهشتی و مرحوم آیت ا... صدر به این موضوع می پرداختند و مباحث خیلی عمیقی را
مطرح کردند. به هر ترتیب مباحث اقتصادی جزو مباحث روز بود و جامعه نسبت به آن عطش
داشت و این برای بنی صدر یک موقعیت خوب درست کرده بود. حضرت امام در نامه ی 6/1
اظهار می کند که:«و ا... با انتخاب بنی صدر مخالف بودم و به بنی صدر رأی ندادم».
اگر حکم تنفیذ ریاست جمهوری بنی صدر رادر صحیفه ی نور مرور کنید، کاملاً معلوم است
که حضرت امام هشدارآمیز با بنی صدر در آن حکم سخن می گویند؛ در صورتی که در حکم
مقام معظم رهبری و شهید رجایی اینگونه نبود. در حکم بنی صدر امام خیلی با دیده ی
تردید و شک به بنی صدر نگاه می کند؛ حتی هشدار هایی به بنی صدر می دهد که در واقع
حکایت از حب نفس و منیّت ها می کند، که بنی صدر بعدها به رأی 11 میلیونی خود خیلی
تکیه می کرد. جریان بنی صدر پیوند ریشه ای با جریان منافقین و با جریان نهضت آزادی
داشت. و در واقع با همان خط مشی فکری در تضاد جدی با موضوع ولایت فقیه بود؛ و بنی
صدر هم به نوعی و با ادبیاتی موضوع ولایت فقیه را مورد هدف قرار داده بود. اساساً
این دو جبهه بود: جبهه ی حاکمیت دینی و جبهه ی حاکمیت سکولاریستی، که در آن روز به
یک رنگ و لعاب دیگری مطرح شد.



بنی صدر خیانت هایش در داستان های مختلف، به ویژه درباره ی جنگ، خیلی
خودش را بروز داد و معلوم شد که آبشخور دولت بنی صدر از جای دیگری است. کم کم بعضی
از کسانی که حتی به دولت بنی صدر اعتماد داشتند هم خودشان را از پشت دولت بنی صدر
کنار کشیدند و جبهه ی دوستان انقلاب و دولت خیانت بیشتر و مشخص تر معلوم شد.



کتابی به نام «نگاهی به کارنامه ی بنی صدر» که در دفتر جریان شناسی تاریخ
معاصر تدوین و منتشر شد(که البته آن موقع در سال 79 دولت خاتمی مجوز کتاب را به
عنوان «نگاهی به کارنامه ی بنی صدر اول» نداد و می گفتند این به معنی این است که
ما بنی صدر دوم هم داریم. من هم گفتم که این برداشت شماست، ما نمی خواهیم این را
بگوییم. ولی واقعیت همینطور بود.) شما اگر فهرست آن کتاب را نگاه کنید حتی یک خط
در آن کتاب از سال 60 به بعد نداریم. فقط تا سال 60 ،یعنی دوره ی بنی صدر است. ولی
همه ی این موضوعات با دوره ی دوم خرداد تطبیق می کند. نقش رئیس دفتر بنی صدر، در
بسیاری از حوادثی که اتفاق می افتاد، لوایح دوقلویی که بعدها در دوره ی دوم خرداد
مطرح شد، شبیه به آن لوایح دوقلو در زمان بنی صدر مطرح شده بود. وبسیاری از مباحثی
که در دوره ی دوم خرداد مطرح شده بود ، شبیه آن اتفاقات در دوران بنی صدر بود، که
ما نام آن کتاب را نگاهی به کارنامه ی بنی صدر اول گذاشته بودیم.



مواضع بنی صدر کم کم به ویژه با روزنامه ی انقلاب اسلامی،‌ بیشتر خودش را
نشان می داد. روزنامه ی میزان و انقلاب اسلامی از جمله روزنامه هایی بودند که
همچنان از قبل باقی مانده بودند. چون در سال 58 یا 59 به دستور حضرت امام، دادستان
وقت که شهید آیت ا... قدوسی بود، در یک روز 44 نشریه، ماهنامه و هفته نامه را
توقیف کرد. که اینها نشریاتی بودند که تقریباً بعد از پیروزی انقلاب اسلامی انتشار
مجدد خودشان را آغاز کردند و اساساً انتشار مجدد بعد از پیروزی انقلاب برای این
بوده که مسیر انقلاب را به انحراف بکشانند که موفق نشدند و چهره شان بیشتر مشخص
شد. به هر ترتیب روزنامه ی بنی صدر که روزنامه ی «انقلاب اسلامی» بود و « میزان»
که متعلق به نهضت آزادی بود، دو روزنامه ای بودند که سنگین ترین حملات را نسبت به
امام و انقلاب داشتند. سپاه و بسیج را زیر سؤال می بردند، تیترهایی را که می زدند،
کارکاتورهایی را که می کشیدند، نیروهای بسیج یا سپاه را به عنوان نیروهای لمپن و
نیروهایی که خیلی با فکر و اندیشه کار نمی کنند و چماق به دستان کشور هستند معرفی
می کردند. که نمونه هایی از آن را به صورت مستند در کتاب «پایان داستان غم انگیز»
آورده ایم و مستنداً تشبیه شده به دوره ی دهه ی 60 با دهه ی دوم خرداد که چقدر
عملکردشان با هم تطبیق می کند.



در آن دوران که ریاست قوه ی قضاییه با آقای اردبیلی بود، ایشان در یک
اطلاعیه ی رسمی این روزنامه ها را تعطیل می کنند. بعد از تعطیلی، آنها فشار سنگینی
از طرف گروه های عمومی مثل انجمن آزادی قلم، انجمن آزادی مطبوعات و همین انجمن
هایی که شما امروز آنها را می بینید، در آن روز وارد شد و نظام را مورد تهاجم قرار
دادند؛ تا جایی که 24 نفر از نمایندگان مجلس اول بیانیه ای صادر کردند که متن این
بیانیه در کتاب « پایان داستان غم انگیز» است. شما وقتی متن این بیانیه را می
خوانید، ‌اگر تاریخ و اسامی زیرش را بردارید، دقیقاً فکر می کنید انصار حزب ا...
در سال 78،77 این بیانیه را صادر کردند. و اینقدر این بیانیه محکم، پرقدرت، غیرت
آمیز و با صلابت است که در حمایت از قوه ی قضاییه در توقیف حدود 50 نشریه توسط 24
نماینده امضا شده بود. که آقای سید محمد خاتمی، سید عطاا... مهاجرانی،‌اسدا...
بیات و لطیف صفری- که خودش یکی از کسانی بود که بعداً روزنامه اش تعطیل شد- از
جمله کسانی اند که امضا کننده ی این بیانیه بودند.



چهره ی بنی صدر که در اداره ی جامعه در تضاد فکری با اندیشه ی حضرت امام،
مبانی دینی و اسلامی بود، رخ نشان داد و چهره اش کاملاً واضح شد. همین باعث شد که
مجلس وقت به میدان بیاید و بر اساس یکی از اصول قانون اساسی، حکم عزل بنی صدر به
عنوان رئیس جمهور بدهد، که از جمله اقدامات بزرگ مجلس در آن مقطع تاریخ بود و به
دنبالش فرار مفتضحانه و آبرو ریزانه ی بنی صدر به همراه مسعود رجوی از کشور به
فرانسه بود.




این دو دولت چون گفتمانشان بر اساس گفتمان امام و انقلاب و دین نبود، نمی
توانستند خدمتگذار باشند. برای همین، تضاد ها و تنش ها کم کم زیاد شد تا اینکه ملت
دست رد به سینه ی آنها زدند و برکنارشان کردند.


دولت سوم که روی کار آمد، مشهور به «دولت مکتبی» (دولت شهید رجایی) شد که
نخست وزیرش شهید باهنر بود. دولت بسیار کوتاه مدتی بود اما همچنان همه ی مردم ما
از آن یک خاطره ی خوبی در ذهن دارند. گفتمان اصلی دولت شهید رجایی بر اساس دین باوری بود، برای همین به دولت مکتبی مشهور شد.
شهید رجایی می گفت ما باید بر اساس قواعد و احکام دینی این دولت را اداره کنیم؛
فلذا شما شاهد رفتارهای مردمی هستید. اگر به تهران رفته باشید خیابان مجاهدین
اسلام، کوچه ی شهید آژانلو؛ منزل شهید رجایی آنجاست که الان موزه شده است. قبل از
انقلاب و سال ها بعد از انقلاب، خانه ی پدری ما آنجا بود و با شهید رجایی همسایه
بودیم. خاطرات متعددی من خودم شخصاً از ایشان دارم.  ما در خانواده سه برادر بسیجی بودیم و ایشان هم
یک پسری داشت که همکلاس ما بود. گاهی اوقات ایشان می آمدند و از ما می پرسیدند که
کمال-پسرش- با چه کسانی رفیق است و کجا رفت و آمد می کند. این از نکات تربیتی جالب
بودکه شهید رجایی با آن مشغله کاری اینطور مراقبت تربیتی داشتند. یادم است یک روز
جلوی خانه شهید رجایی فوتبال بازی می کردیم که سه تا خانم آمده بودند که آقای شهید
رجایی را به عنوان رئیس جمهور ببینند. گریه می کردند، خیلی مشکل مهمی داشتند.
طبیعتاً این ها فکر می کردند که آقای رجایی را در خانه شان راحت تر و زودتر می
توان دید. یادم است همسر ایشان دم در آمده بودند و به آنها گفتند باشد من اگر آقای
رجایی آمدند این نامه های شما را به ایشان می دهم ولی الان سه روز است که آقای
رجایی خانه نیامده اند. دولت شهید رجایی یک دولت پرکار و پرتلاش بود و واقعاً زحمت
می کشیدند. البته یک دولتی بود که از ریخت و پاش هم جلوگیری کرده بود. دولت اسراف
و تبذیر نبود، دولت حقوق و پاداش های کلان نبود. تعهد و تخصص را کنار هم داشت ولی
برای تعهد ارزش و احترام بیشتری قائل بود. و من معتقدم تعهد اگر باشد، تخصص به
دنبالش خواهد آمد. کما اینکه شما در بسیاری از موارد دیدید که یک نیرویی اگر تعهد
داشته باشد، زمینه های علمی آن کار هم داشته باشد، در فاصله ی کوتاهی خودش را
مصلّح به آن کار می کند و یا اگر نتواند، به خاطر اینکه تعهدش اقتضا می کند کنار
می آید و رسماً اعلام می کند.


به هر ترتیب دولت شهید رجایی به دلیل اینکه گفتمانش، گفتمان مردم مداری و
دین داری و استکبار ستیزی بود، همواره خاطره ی خوشی در ذهن مردم مانده. حتی برخی از آقایانی که همین امروز دولت نهم را
متهم به گداپروری می کنند، چون دولت نهم تمام توجه اش به قشر محروم است و بالأخره
تمام هم و غم خود را برای قشر محروم گذاشته، می خواهند با این الفاظ دولت را خنثی
کنند. چون وقتی که می خواهند از گفتمان های اصلی و کارهای اصلی انقلاب یاد کنند،
می گویند یکی از اقدامات مؤثر شهید رجایی این بودکه روستاییان بالای 60 سال که از
کار افتاده بودند و درآمدی هم نداشتند، یک مبلغی ماهانه به آنها پرداخت می کرد و
از آن طرح به عنوان یک کارنامه ی مثبت شهید رجایی یاد می کنند. که این تناقض آنها
را نشان می دهد. دولت مکتبی هم دولتی بودکه اساس گفتمانش گفتمان حضرت امام و
انقلاب بود؛ فلذا علی رغم اینکه این دولت عمرش کوتاه بود، ولی به سقف خدمت رسانی
رسید.


همانطور که عرض کردم به نظر من دولت ها در جمهوری اسلامی همه شان به نوعی
خدمتگذار بودند، حتی دولت اصلاحات. منتها بعضی از دولت ها به کف خدمتگذاری رسیدند
و بعضی دیگر، چون گفتمانشان گفتمان امام و انقلاب بود، به سقف خدمتگذاری رسیدند.
بعضی هم اساساً گفتمانشان بر اساس گفتمان انقلاب و امام نبود که در برابر انقلاب
ایستادند و مردم آنها را حذف کردند. مثل دولت موقت و دولت خیانت که نتوانستند خدمت
رسانی کنند و اساساً خدمت آنها را خیانت فرض می کردند.


بعد از شهادت شهید رجایی و باهنر، شما شاهد حضور دولت جنگ هستید. دولت
جنگ به ریاست مقام معظم رهبری و به نخست وزیری آقای میرحسین بود. این دولت هم
گفتمانش بر اساس گفتمان امام و اسلام و بدنه ی اصلی انقلاب بود. برای همین از این
دولت همواره نام نیک به یاد و ذهن مانده است. و به نظر من این دولت توانست در
محدوده ی سقف خدمت رسانی به تناسب ابزار و امکاناتش قرار بگیرد. چون بالأخره جنگ
بود و مهم ترین کارشان مدیریت جنگ بود. ولی وقتی شما به آن مشکلات و گرفتاری ها و
به آن بودجه ای که اصلش به جنگ اختصاص پیدا می کرد نگاه می کنید، دولت در کف خدمت
رسانی نبود بلکه در سقف خدمت رسانی بود. مقام معظم رهبری تنها رئیس جمهوری بودند که
تا الان در دوره دوم انتخاباتش، علاوه بر افزایش آراء، افزایش مشارکت هم داشتیم.
ببینید آقای خاتمی در دوره ی دوم انتخابات ریاست جمهوری افزایش رأی داشت، 20
میلیونش شد 21 میلیون؛ ولی کاهش مشارکت سیاسی داشتیم. تنها دوره ای که اینگونه شد،
دوره ی مقام معظم رهبری بود که هم افزایش مشارکت سیاسی و هم افزایش رأی داشتیم.


در دولت جنگ باز ویژگی های دیگری در عملکردشان می بینیم؛
ارتباط خیلی خوب با مردم، حاکم شدن مسئولیت؛ یعنی مدیران خود را مسئول می دانستند
نه مدیر. این خیلی فرق می کند چون بعد از دولت جنگ، در دولت سازندگی، مسئولیت ها
به مدیریت ها تبدیل شد و دیگر آن واژه ی پاسخگویی کم شد. بیشتر مدیران یک شأن بالاتر
از ملت برای خودشان قائل می شدند. به هر ترتیب مردم داری، مسئولیت پذیری،
پاسخگویی، توجه به محرومان، استکبار ستیزی، و «اشداء‌علی الکفار و رحماء بینهم» در
این دولت به خوبی موج می زد و ما همچنان شاهد گفتمان اسلام و امام و انقلاب بودیم.
البته من فکر می کنم که بعدها در برابر یکی از دو رکن دولت جنگ علامت سؤال هایی
قرار گرفت، یعنی در برابر آقای میر حسین موسوی، که هنوز هم این علامت سؤال ها وجود
دارد و پاک نشده. به دلیل اینکه بعد از پایان جنگ و اتمام کار دولت جنگ، دولت
سازندگی که در انتقاد با سیاست های دولت جنگ به ویژه سیاست های اقتصادی آقای میر
حسین موسوی روی کار آمد، یک مسیری را پیدا کرد که این مسیر به ویژه در دوره ی دوم
ریاست جمهوری آقای هاشمی رفسنجانی شکاف و فاصله ی بیشتری با اصول انقلاب پیدا کرد
که نتیجه اش ظهور و بروز جریانی به نام جریان دوم خرداد شد.


آقای میرحسین موسوی در طول این 16 سال، یعنی 8 سال دولت
سازندگی و 8 سال دولت اصلاحات، مهر سکوت به لب خود زد. زمانی که در دولت اصلاحات
توسط یکی از تئوریسین های دولت اصلاحات به امام(ره) حمله شد؛ که حالا همه انکار می
کنند و می گویند ما را چه به اکبر گنجی ، ما با اکبر گنجی اصلا کاری نداشتیم! ولی
اسناد و مدارک وجود دارد. درسایت آقای ابطحی اگر اکبر گنجی را جستجو کنید،‌ مواردی
که به نقل از آقای خاتمی در دفاع از اکبر گنجی انجام شده است می بینید و الان نمی
توانند بگویند. آقای خاتمی می گوید من تعجب می کنم از اینکه آقای اکبر گنجی را
منصوب می کنند به اینکه ایشان از شخصیت های اصلاح طلب بوده. حالا که گنجی خدا و
پیغمبر و امام زمان را زیر سؤال برده و به جایش همجنس بازی و بسیاری از احکام منکر
را تبلیغ و ترویج می کند،‌ می گویند این آقا اصلاً اصلاح طلب نبوده است. در حالی
که اسنادش هنوز سر جای خودش است. به هر ترتیب آقای موسوی سکوت کرد، یعنی با سکوتش
علامت سؤال ایجاد کرد.


امروز من معتقدم طرح مدل خاتمی و میر حسین موسوی یعنی
پیروزی گفتمان احمدی نژاد! این که دولت صلاحات بعد از 8 سال حاکمیتش و بعد از 4
سال حمله به دولت احمدی نژاد، روی نام میر حسین موسوی سرمایه گذاری می کند؛ یعنی
ادبیات آقای احمدی نژاد پیروز شده است و توانسته است گفتمان عدالت را غالب کند. به
خاطر اینکه این ها احساس می کنند اگر بخواهند پیروز میدان باشند، در این میان
گفتمان غالب، گفتمان عدالت و مردم مداری است. نه نخبگان سیاسی، اکبر گنجی،
عمادالدین باقی و سعید حجاریان. این ها دیگر واقعاً جایی در مردم ندارند. می گویند
میر حسین باید بیاوریم که مردم از آن به مردم مداری یاد می کنند. این یعنی پیروزی
گفتمان دولت عدالت. و جالب اینجاست که از آن طرف می گویند گفتمان دولت غالب نبوده
است!


بعضی وقت ها خودی ها هم نخودی می شوند! اینها اینقدر عقل
سیاسی ندارند و می پذیرند! من در بعضی جلساتی که می روم، دوستان نخبه ی ما می
گویند که آقای خاتمی در 8 سال توانست اصلاحات را غالب کند، ماهنوز نتوانسته ایم
عدالت را گفتمان غالب کنیم. نه اینطور نیست؛ شما آن ها در روزنامه ها و سایت ها می
بینید اما گفتمان غالب مردم نبود. اگر گفتمان غالب مردم بود، باید بعد از دوره ی
اصلاحات وقتی آقای خاتمی و هاشمی پشت سر آقای معین و بعدش آمدند بین مرحله ی اول و
دوم پشت سر آقای هاشمی جمع شدند، باید رأی می آوردند تا این گفتمان استمرار پیدا
کند. و این نشان می دهد که گفتمانشان، گفتمان غالب مردم نبوده است.


بالأخره امروز آقای میرحسین موسوی باید پاسخ بدهد. این ها
کوچک های بزرگند که واقعاً نمی شود به راحتی از کنار آن گذشت. بعد از حدود 20 سال
که آقای میر حسین موسوی خودش را کنار کشیده و دیگر کار به هیچ چیز انقلاب نداشته
است، مصاحبه ای که ایشان اخیراً با سایت «کلمه» کرده اند، تمام بند بند این مصاحبه بر می گردد به همان دوره هایی که ایشان
نخست وزیر بودند و مواضع اقتصادی و تا حدودی مواضع خودش را مرور کرده. اصلاً وارد
دوره های بعدی و این حوادثی که بر انقلاب گذشت نشده است. یک عده ای واقعاً دندان
تیز کردند. یک موقعی بود وقتی ما در دانشگاه ها سخنرانی می کردیم؛ بعضی از رفقای
خودمان، همین مغزهای سیاسی، همین ژنرال ها که امروز به جان احمدی نژاد افتاده اند،
در همین جبهه ی اصول گرایی می گفتند اگر آدم برود در دانشگاه سخنرانی کند این یک
انتحار سیاسی است، که در سال 77-78 بود. دوستان اگر یادشان باشد از سال 79 جریان
سرپایینی دوم خرداد شروع شد، که همان موقع ما نوید می دادیم جبهه ی دوم خرداد مرده
و تمام شده است، بعضی ها باورشان نمی شد و نا امید بودند. بعضی ها به خاطر روندی
که ایجاد شده بود می گفتند دیگر ممکن نیست انقلاب برگردد و تمام شده و ما باید
بپذیریم. ولذا شما 4 سال پیش وقتی تبلیغات انتخاباتی کاندیداها را نگاه بکنید؛ یکی
مثل معین که خودش آن طرف آب بود، تبلیغاتش هم آن طرف آب بود. آقای هاشمی این طرف
آب بود و تبلیغاتش آن طرف آبی بود. وقتی شما به نوع تبلیغات نگاه می کنید، می
بینید بیشتر به دنبال جمع کردن آدم هایی بودند که فکر می کردند جامعه آن طیفی شده
و جامعه دیگر دنبال اسلام و انقلاب و امام نیست. آقای قالیباف شکل تبلیغات و
شعارهایش را وقتی می دیدید مثلاً اکراه داشتند که بگویند به عنوان یک نیروی بسیجی
در جبهه حاضر شدند؛ می گفت نیروی مردمی بودیم! کلمه ی بسیج را به کار نمی برد.
پشتش طراحی بود، ما خبر داشتیم، که تعمداً می گفت چون مردم نسبت به کلمه ی بسیج
حساس شده اند. زیرا شنیده بود که در چهارتا میتینگ آقای خاتمی ، یک عده آدم هایی
که واقعا مسئله دار بودند،‌ شعارشان « توپ، تانک، بسیجی، دیگر اثر ندارد» بوده و
آقای خاتمی هم سکوت می کرد و آقایان فکر می کردند که دیگر مردم احترامی برای بسیج
و بسیجی قائل نیستند. تا می رسیم به جایی که آقای لاریجانی در برنامه ی تبلیغاتیش
از شیرین عبادی خرج کرد! برای اینکه احساسش این بود که می توانند به این وسیله رأی
بیاورند! اجماع نیروهای انقلاب اسلامی هم آقای لاریجانی بود. 4سال پیش، در ایام
انتخابات، همین دوستان شورای انقلاب، ما را دعوت کرده بودند اینجا و بنده بهشان
اعلام کردم که گزینه ی من آقای احمدی نژاد است چون ایشان اصلح تر هستند. گفتند عیب
ندارد شما بیایید و در آن جلسه از ویژگی های اصول گرایی بگویید. گفتم من اسمی از
آقای لاریجانی نمی آورم. ما در آن جلسه ویژگی های اصول گرایی را بیان کردیم و گفتم
باید به چنین شخصی رأی داد. بعد همه گفتند این ویژگی هایی که شما می گویید فقط به
احمدی نژاد می خورد. در صورتی که من اصلاً اسمی از احمدی نژاد نیاورده بودم. این
ها دوستان انقلاب بودند. من نمی خواهم آنها را رد بکنم ولی می خواهم بگویم پذیرفته
بودند که ادبیات جامعه عوض شده و ما یک رأی خاکستری داریم که وقتی روی زمین
بگذارید قِل می خورد به آن طرف که نباید برود و به سمت ادبیات امام و انقلاب قِل
نمی خورد؛ فلذا ما چاره ای نداریم و باید در ادبیاتمان جوری حرف بزنیم که آنها را
بکشیم به سمت خودمان و آنگاه که روی کرسی نشستیم، ادبیات امام و انقلاب را پیاده
کنیم.


اما بدانید که این یک قاعده در بازی دموکراسی است؛ هر کس به
هر شیوه ای رأی آورد، ‌به همان شیوه رأی اش را نگه می دارد. و هرکس با هر ادبیاتی
رأی بیاورد، با همان ادبیات رأی خودش را برای 4 سال بعدش و برای ادامه ی جریانش
نگه می دارد. این یک قاعده است و نمی شود انکارش کرد. فلذا ایام انتخابات، ایام
امتحان نامزدهای مجلس،شورا و انتخابات ریاست جمهوری است. اینجاست که آدم ها چهره ی
واقعی و ریشه ی حقیقی خودشان را نشان می دهند. تنها کسی که خیلی با شجاعت، بدون تعارف
و رُک از امام، انقلاب،‌اسلام، بسیج و شهدا گفت آقای احمدی نژاد بود. تا مرحله ی
اول، آقای احمدی نژاد تخریب جدی نشد. اصلی ترین محور های تخریب ایشان بین مرحله ی
اول و دوم بود که در کتابی از کتاب های دفتر جریان شناسی تاریخ معاصر با عنوان «از
تخریب تا تقدیس» که البته موضوعش آقای هاشمی رفسنجانی است ولی در بین کتاب به موضوع
تخریب آقای احمدی نژاد اشاره شده است. علت عنوان این کتاب بر می گردد به تخریب
آقای هاشمی در مجلس ششم که توسط همین دوم خردادی ها به وجود آمد، که باعث شد آقای
هاشمی بر خلاف آیین نامه ی مجلس استعفا دهد، از تخریب آن موقع تا تقدیس انتخابات
ریاست جمهوری نهم که همه ی آنهایی که ایشان را در مجلس ششم به شدت تخریب کرده
بودند، پشت سر ایشان آمدند و از ایشان حمایت کردند. من معتقدم که انتخابات ریاست
جمهوری دهم، رقابت بین آقای هاشمی رفسنجانی و آقای احمدی نژاد است. نامزد آقای
هاشمی نیست ولی بازیگر اصلی پشت تمام این صحنه ها، که به نوعی این جریان را مدیریت
می کند، ایشان است.



بعد از دولت جنگ، دولت سازندگی با ایده ی سازندگی و ساختن
کشور روی کار آمد. زیر ساخت های کشور در جنگ از بین رفته بود و ما واقعاً مشکل
داشتیم. انصافاً دولت سازندگی در دوره ی خودش زحمات زیادی کشید و خیلی از زیر ساخت
ها را بهبود بخشید. منتها روشی که به کار گرفته شد و نوع نگاه و مقدم کردن پیشرفت
بر عدالت، نقطه ی انحراف و مشکل دولت سازندگی بود. اما نمی توانیم از حق بگذریم؛
دولت سازندگی مدال پرکاری را از مقام معظم رهبری دریافت کردند منتها به دلیل آن
نگاه مدیریتی؛ آن پرکاری در جیب مردم مستضعف نمی رفت و در جیب یک قشر خاص می رفت.
یکی دیگر از کتاب های جریان شناسی تاریخ معاصر، کتاب «منشور دولت اسلامی» است که
خیلی کتاب جامعی است. در آن نگاهی به خواسته های مقام معظم رهبری از 16 سال دولتی
که در دوران رهبری ایشان ، یعنی 8 سال دوره ی سازندگی و 8 سال دوره ی اصلاحات، بود
که مواضع آقا را در آن دسته بندی و تدوین کرده است. در آنجا رهبری علاوه براینکه
این مدال را می دهد، یک سری هشدارهایی هم به دولت سازندگی و آقای هاشمی می دهد و
به ایشان گفتند در این دولت مبارزه با فساد نیست و از طرفی اسراف ها و تبذیرهایی
وجود دارد، که حتی رهبری نمونه هایش را عرض کردند. مثلاً گفتند در وزارت صنایع
تمام سنگ های ساختمان وزارت را تغییر داده اید و خیلی هزینه بر بوده است. استدلال
وزیر مربوطه این بود که ما برای اینکه خریدارهای مختلف از کشور های خارجی می آیند
تا موافقت نامه و قرارداد هایی امضا کنند از این سنگ های گران قیمت استفاده کردیم
تا بتوانیم آنها را به سمت بازارهای خودمان جذب کنیم! رهبری به آنها گفتند شما می
توانستید نمایشگاهی از سنگ هایتان را بگذارید و درآن نمایشگاه به جای اینکه اینقدر
هزینه شود، نمونه هایی از این سنگ ها را قرار دهید. و ایشان مثال می زنند که شما
یک استخری دارید که با کار شبانه روزی و پرکاری، سطل سطل آب در آن می ریزید، ولی
شکاف هایی در این استخر است که هر چه شما آب می ریزید، آب بیرون می رود. این شکاف
ها همان مجاری فساد و اسراف و تبذیر است که در شیوه ی مدیریتی دولت حاکم شده و
باید جلوی آن را گرفت.

متأسفانه گفتمان دولت سازندگی در برخی و بعضی موارد، با
گفتمان امام تغییر پیدا کرد. این تغییر گفتمان سبب شکاف و فاصله بین مردم و
مسئولین شد و باعث تشدید نارضایتی ها نیز شد. بیشترین درصد تورم را ما در دولت
سازندگی داشتیم که نرخ تورم رشدش به 45 درصد رسید. حالا آقای احمدی نژاد را تحت
فشار قرار می دهند و می گویند تورم به 25 درصد رسیده است. در صورتی که وقتی آقای
احمدی نژاد دولت را تحویل گرفت، تورم روی 13 الی 14 درصد بود. این 10-12 درصدی که
طی این چند سال(ریاست جمهوری آقای احمدی نژاد) به وجود آمده است به خاطر بعضی از
کارهای آقای احمدی نژاد است. مثلاً طبق بررسی های مرکز پژوهش های مجلس اعلام کردند
که طرح سهمیه بندی بنزین که همه هم بر
اجرا شدن آن تاکید می کردند، 15 درصد تورم به وجود می آورد. خب ما می گوییم 15
درصد نه،‌10 درصد نه، بالاخره 5 درصد به این قضیه مربوط بوده است. از طرفی تحریم
هایی که نسبت به جمهوری اسلامی در طول این 4 سال به خاطر حاکمیت گفتمان اسلام و
انقلاب
که حضرت آقا می فرمایند بیشترین دشمنی های خارجی و داخلی نسبت به دولت نهم به
دلیل این است که این دولت در مسیر انقلاب و اسلام قرار گرفته است- ایجاد شد،‌خود
درصدی از تورم را شامل می شود. از طرف دیگر گرانی جهانی که واقعاً سرسام آور بود،‌
بخشی از این تورم را شامل می شد. یا اینکه بگوییم که طرح سهمیه بندی و هدف دار
کردن یارانه های بنزین را اجرا نمی کردید، مثل بقیه که نکردند، تا این سقف تورم
نیاید! گفتمان امام و انقلاب را حاکم نمی کردید تا بقیه از ما خوششان بیاید و
تحریم نشویم! که اینها بالأخره آن حرف های اصلی نیست.

در جنبه ی مدیریت، دولت سازندگی کم کم پذیرفت و این نگاه در
بدنه ی مدیریتی کشور حاکم شد که اگر ما بخواهیم کشور را بسازیم، نیاز به متخصص
داریم و برای استفاده از متخصصین باید از تمام طیف ها استفاده کنیم و بعضی از طیف
ها اگر بخواهند وارد عرصه ی مدیریت کشور شوند و طرح ها و کارها را قبول کنند، شرط
و شروطی دارد؛ می خواهند راحت تر باشند، می خواهند امکانات بیشتری داشته باشند.
این طرف مثلا شرطش این است که اگر بیاید و فلان مسئولیت را قبول کند، باید اینقدر
حقوق داشته باشد، پاداشش اینجوری باشد،‌خانه ی سازمانی اش آن جوری باشد... و این
اخلاق مدیریتی را دولت سازندگی پذیرفت. در حالی که ما جنگ را با حقوق های کلان
اداره نکردیم. ما جنگ را با پاداش های میلیونی اداره نکردیم . ما جنگ را با خانه
های بزرگ سازمانی مدیریت نکردیم. ما جنگ را بر اساس اصول و آرمان هایمان مدیریت
کردیم. این آغاز خطا بود. این آغاز اشتباه بود. این آغاز فاصله انداختن بین مردم و
مسئولین بود. هنوز طنین خطبه های نماز جمعه ای که شلاق می زد به بچه های حزب ا...
و بسیج که متأسفانه آنها را به عنوان جمعی که دائماً ناراضی هستند معرفی می کرد و
به آنها توصیه می شدکه لباس جنگتان را در بیاورید و بعداً وارد شهر شوید، اینجا
جبهه ی جنگ نیست که با لباس جنگ می آیید؛ فراموش نشده است. و با این نگاه مدیریتی،‌درجه
ی انحراف از گفتمان امام و انقلاب و اسلام زیاد شدو نتیجه همین شد که بعد از 8 سال
دولت سازندگی اوج نارضایتی در مردم ایجاد شد و یک جریانی سوار بر این موج شد و با
وعده هایی که داده بود و از آن طرف هم در عرصه ی انتخابات ریاست جمهوری سال 76،‌ رقیب
آقای خاتمی چهره ای بود که مردم به هر ترتیب آن اعتماد را نداشتند و برداشتشان این
نبود که این چهره بتواند این تغییر و تحول را انجام دهد، چون حامی جدی دولت
سازندگی به حساب می آمد که البته خود جریان آقای ناطق علی رغم اینکه سالمتر بود
ولی به هر ترتیب انتقاداتی به او وارد بود، این ها زمینه ای شد برای اینکه در دوم
خرداد 76 مردم گرایش به یک تحول پیدا بکنند و با توجه به شعار و چهره ی آقای خاتمی
و کار تبلیغاتی ای که شد،‌ احساس مردم این شد که آن کسی که می تواند این تحول را
انجام دهد آقای خاتمی است. و دولت اصلاحات شکل گرفت و پیدا شد.

آقای خاتمی در روابط عمومی و جذب نمره ی خوبی می گیرد؛ که
ایشان قدرت جاذبه اش قدرت خوبی است. البته یک عیب دارد و آن هم این است که قدرت
دافعه ندارد. من معتقدم آقای خاتمی از خیلی از اتفاقاتی که در دولتش افتاد ناراضی
بود،‌اما قدرت دور کردن این اتفاقات را نداشت. یادم است آن سال ها یکی از مشاوران
ایشان که همسایه ما بود و از نیروهای انقلاب و نیروی خیلی خوبی بود و الان هم
مشاور آقای احمدی نژاد هستند می گفت که آقای خاتمی گفته که وقتی حجاریان داخل
اتاقم می شود سه تا قل هو ا... می خوانم و فوت می کنم تا شرش من را نگیرد، اما شما
ببینید این شخصیت که نگاهش به مشاور سیاسی اش اینگونه بود نمی تواند افسار کارش را
بگیرد و اجازه ندهد که او مدیریتش بکند، آقای خاتمی در دوران وزارت ارشادش مشهور
بود به وزارتخانه ی 9 وزیر و یک مشاور، چون ایشان یک وزیر بود و 9 تا مشاور داشت، همه
این آدم هایی که در دولت اصلاحات رشد پیدا کردند مثل آقای ابطحی،آقای تاجزاده،آقای
مزروعی،آقای بورقانی و... همه اینها در جاهای مختلف وزارت ارشاد بودند و اینها هم
زمینه ی تهاجم فرهنگی را فراهم کردند. آقای هاشمی هم به مشکلات فرهنگی و مشکلات
سیاسی توجهی نداشت و عمدتاً توجه دولت سازندگی به سمت اقتصاد رفته بود و این میدان
را رها کرده بود، آن روزها رهبر انقلاب هشدار آغاز تهاجم فرهنگی را داده بودند که
بعداً ایشان تعبیر به شبیه خون فرهنگی و در انتها به ناتوی فرهنگی کردند.

قدرت جاذبه بود و قدرت دافعه نبود، طیفی مثل ماها هم که از
جهت فکری در تضاد با جریان اصلاحات و دوم خرداد بودیم و از این جریان دوری می
کردیم و جذب نمی شدیم. دولت اصلاحات به دلیل مبانی غلطی که در فکر داشت اوج انحراف
و جدایی را از خط امام پیدا کرد؛ دولت آقای هاشمی دولت پرکاری بود ولی دولت پرخرجی
هم بود، برای همین نتوانست در سقف خدمت رسانی باقی بماند و فروکش کرد؛ دولت آقای
خاتمی، پرکاری دولت آقای هاشمی را هم نداشت، بدلیل اینکه درگیر دعواهای سیاسی شد و
آن پرکاری ها و پرتلاشی ها و پیگیری ها نسبت به پروژه ها کاملاً متوقف ماند و بار
اصلی اش رفت به سمت توسعه سیاسی و در توسعه سیاسی هم دو بال داشت یکی به سمت تقویت
نشریات و مطبوعات رفتند که وزارت ارشاد متولی آن بود و یکی هم به سمت
NGOها و به اصطلاح
امروزی تشکل های مردم نهاد و احزاب و گروه های سیاسی رفتند که وزارت کشور متولی آن
بود یعنی آقای عطاا...مهاجرانی و عبدا...نوری. اما پس از مدتی تنش ها با هردو وزیر
ایجاد شد علی رغم اینکه مجلس پنجم خودش رأی داده بود، ولی چون انحراف دیده شد،
مقابله شروع شد، حتی جبهه گیری اصلی مقام معظم رهبری در برابر این دو بال توسعه
سیاسی یعنی جریان مطبوعات و جریان احزاب و
NGOها قرار گرفت، که الان همچنان بخش های عمده ی شان به دلیل
ریشه گذاری ای که این گروه ها کرده بودند فعالند که حتی در چهار سال دولت عدالت
نتوانستیم این پاکسازی را به طور کامل انجام بدهیم و همچنان شما شاهدید که در
بزنگاههایی خطراتی از جانب آنها انقلاب را تهدید می کند. دولت آقای خاتمی دولت کم
کار و پرخرجی بود یعنی آن پروژه ها و کارها متوقف شد و پرکاری های دولت سازندگی
تبدیل شد به دعواهای سیاسی و دفاع از اکبر گنجی و شیرین عبادی و حجاریان و روزنامه
های صبح امروز، عصر امروز، نشاط و... ؛و پرخرجی ها باقی ماند چون همه آدم های
اقتصادی دولت سازندگی سکان اقتصادی دولت آقای خاتمی را به عهده گرفتند، آقای
نوربخش تا بود سیاست های اقتصادی هم همان بود، اصلا آقای خاتمی در زمینه اقتصادی
حرفی و ایده ای نداشت. همه ی آمال و آرزوی آقای خاتمی بحث آزادی و دموکراسی بود، شما
حتی مصاحبه های ایشان را هم که نگاه می کنید دائماً در این فضا پرواز می کرد و کلاً
تیم اقتصادی را به جریان سازندگی و دولت آقای هاشمی واگذار کرده بود و شاید همین
بود که آقای هاشمی بالأخره جریان موجود را تحمل می کرد و با دولت اصلاحات علی رغم
تهاجمات سنگینی که این دولت به راس جریان سازندگی یعنی آقای هاشمی داشت می ساخت.

در دولت اصلاحات ریخت و پاش ها هنوز بود و مبارزه با فساد
انجام نمی شد تا اینکه رهبری آمدند و تعبیری که کردند این بود که «اصلاحات یعنی
مبارزه با فقر و فساد و تبعیض و هر مشکلی که شما در این کشور روی آن دست بگذارید
به این سه ریشه یعنی فقر و فساد و تبعیض بر می گردد» و همچنین رهبری گفتند «اگر می
خواهید اصلاحات را انجام بدهید و من معتقدم که باید باشد چون در ریشه انقلاب
اصلاحات است که مبارزه با این سه عامل را شامل می شود.» آقای خاتمی گوش نکرد و
درجه ی تضاد و تقابل دولت اصلاحات با خط امام و رهبری افزایش یافت، که نمونه ها و
مثال هایش الی ماشاءا... است. نوع برخوردی که با افکار امام داشتند، نوع برخوردی
که با جنگ داشتند، جنگ زیر سؤال رفت، مقدسات زیر سؤال رفت و اگر روزنامه ایران را
که روزنامه دولتی بود در سال 77 تا 81 یک ماه قبل از ماه محرم ورق بزنید، سلسله
فعالیت روزنامه ایران درباره ی اینکه چرا ما مردم همیشه غمگین هستیم شروع می شود،
حتی مقالات و تعابیری با این مضمون داشت که «دهه ی محرم بود، دهه ی صفر اضافه شد، اخیراً
دهه ی فاطمیه و محسنیه و دهه... اضافه شده است، چرا ما باید عزاداری بکنیم و چرا
ملتِ شادی نیستیم؟» و زیر سؤال بردن عزاداری...، در حالی که امام می فرمود «گریه
برای امام حسین سیاسی است . محرم و صفر است که اسلام را زنده نگه داشته است.» و
همچنین توصیه روایات ما این است که اگر فرزندتان از دنیا رفت، در روضه اش روضه ی
امام حسین  و اهل بیت را بخوانید و تأکید
کرده اند که هرجا مجلس روضه ی ما برپا شد به روضه ی حسین (ع) ختمش کنید، زیرا خط
اسلام و خط انقلاب با این زنده می ماند .شش هفت سال پیش در روزنامه ای که با یکی
از وزرای شاه ملعون در لندن مصاحبه کرده بود را خواندم، در آن گفته بود «تا در نظام
جمهوری اسلامی در روز عاشورا مردم در خیابان ها عزاداری می کنند و پرچم سیاه می
زنند و سینه و زنجیر می زنند و خطابه و منبر است، جمهوری اسلامی ساقط شدنی نیست»؛ حرف
درستی زده بود و تشخیص دشمن تشخیص درستی بود.

اولین تهدیدات نظامی صریح بوش در پشت تریبون های عمومی و
بین المللی که به اصطلاح گفت: این جنگ بین اسلام و مسیحیت است و ایران را محور
شرارت معرفی کرد در دولت اصلاحات و در روند یازده سپتامبر بود، چون دشمنت برداشتش
این بود که آرمان ها ، اصول و ارزشها و اعتقادات مردم سست شده است و در پروسه
جریان مطبوعاتی دوران اصلاحات مردم نسبت به آرمان ها بی توجه شده اند، چون امام
حسین زیر سؤال رفته بود؛ گفتند: عاشورا نتیجه بدر و خیبر بود که اکبر گنجی مطرح
کرد،آنجا پیامبر یک عده ای را کشت و آن خون سبب شد که در اینجا خون دیگری ریخته
شود، غیرت زدایی از خود می خواست شود.

خیلی خلاصه بگویم که اینها آمدند طی یک برنامه طراحی شده به
بهانه ی قتل های زنجیره ای، وزرات اطلاعات را هدف قرار دادند، به بهانه ی کوی
دانشگاه نیروی انتظامی را زدند و به بهانه ی ترور سعید حجاریان که در کتاب «بازی
ترور» این را آوردیم سپاه و بسیج را هدف قرار دادند و در آن ایام دقیقاً مثل شاه
احمد مسعود در افغانستان، شهید صیاد شیرازی که عصای آقا در ارتش بود ترور شد، یعنی
زمانی که دشمن اعتقاد و اعتماد پیدا کرد که جریان تبلیغاتی در ایران، ارگان های
نظامی، انتظامی و امنیتی را زده و مردم دیگر به این ارگان ها اعتمادی ندارند، برای
مردم امام دیگر اسطوره نیست چون اکبر گنجی صراحتاً جمله ای را گفته است و رئیس
جمهور ایران از آن دفاع کرده است، او گفته افکار خمینی به درد موزه می خورد، صریحاً
رابطه با آمریکا به عنوان یک اصل مطرح شد و حتی مجلس ایران به رهبری نامه نوشت که
تو باید جام زهر را سربکشی و چاره ای نداریم، بعداً افتضاح نامه ای درآمد که آقای
خرازی نماینده ایران در سازمان ملل به آمریکا نوشته بود که: «ما فعالیت های هسته
ای مان را تعلیق می کنیم، دفاع از حزب ا... نمی کنیم، در مسئله فلسطین کوتاه می آییم
به شرطی که آمریکا ما را محور شرارت نداند.» و این نامه بیرون آمد، بعد از 20روز
آقای خرازی جوابش این بود که این پیش نویسی بوده که آنها(آمریکا) برای ما فرستادند
و قرار بوده ما در مورد این پیش نویس جواب دهیم!

تهدیدات نظامی دشمن بعد از این پروسه که جریان مطبوعاتی سه
چهار سال، تمام توان خودش را گذاشت شروع شد؛ در حالی که برداشتشان این بود که این
ها توانستند خراشی بر روی نظام بیندازند، اینها توانستند به سپاه و بسیج یک خراشی
بیندازند، به نیروی انتظامی خراش بیندازند، به وزارت اطلاعات خراج بیندازند، ولی
نتوانستند اعتماد مردم را نسبت به این دستگاه ها از بین ببرند. ما در دوره ی دوم
خرداد شاهد تقابل جدی دولت حاکم با خط امام، انقلاب و اسلام بودیم، علی رغم اینکه
آقای خاتمی خودش تمایل به این نداشت ولی چون شخصیت آقای خاتمی یک شخصیت جاذبه محض
بود و قدرت دافعه نداشت نتوانست مدیریت کند بلکه مدیریت شد و امروز یکی از حرف های
آقای کروبی همین است که آقای خاتمی مدیریت می شود و نمی تواند مدیریت کند.

آقای کروبی هم علی رغم اینکه در یک بزنگاه هایی به میدان
آمد و حرف هایی زد ولی بالأخره این آقایان زیر عبای ایشان بودند، حالا یک جوری
دارد جبران می کند؛ بعضی ها می گویند اصولگراها تمایل به میرحسین دارند، من می
گویم برخلاف این است، اگر فرض بگیریم هیچ نامزد قابل اعتمادی در اصولگرایان نباشد
و روی کره ی زمین دو تا نامزد،یکی کروبی و دیگری میرحسین موسوی باشد اصولگراها
کروبی را انتخاب می کنند چون کروبی حاضر نشد سکوت کند، سکوتی که معنی دار و تأیید
آمیز نسبت به بسیاری از رفتارهای اینها بود، ولی ما شاهد آن سکوت در آقای میرحسین
بودیم، در دولت اصلاحات ما به کف خدمت رسانی رسیدیم.

به هر ترتیب در سال 84 بعد از دولت موقت، دولت خیانت، دولت
مکتبی، دولت جنگ، دولت سازندگی و دولت اصلاحات، نهمین دولت روی کار آمد که محور
اصلی اش عدالت بود و به دولت عدالت شهرت یافت. گرایش اصلی این دولت خط امام بود.
البته این دولت هم بدون اشکال و ایراد و عیب نیست؛ منتها اشکالات و انتقادات وارد
به دولت نهم، انتقاد در هدف گذاری نیست، انتقاد در اصول و آرمان هایی که برای خودش
انتخاب کرده نیست، انتقادات به روش هاست. مهم ترین انتقادات این است که چرا آقای
X را تغییر نداد، چرا آقای احمدی نژاد از آقای Y حمایت کرد. مهم ترین انتقادی که جریان مخالف از آقای
احمدی نژاد دارد، که این انتقاد در بیرون هم طرفدارانی دارد حتی در جبهه ی خودی،
این است که آقای احمدی نژاد چرا اینقدر از آقای کردان حمایت کرد که نباید می کرد!
آقای احمدی نژاد چرا آقای مشایی را با این خطاهایی که انجام می دهد برکنارش نمی
کند. من 2 ساعت با آقای ابطحی مناظره داشتم،‌که در سایت خودم متن مناظره با ایشان
را زدم،‌ همه ی حرف آقای ابطحی این بود که آقای احمدی نژاد از کردان و مشایی دفاع
کرده و جواب آن این بود که بالأخره آقای احمدی نژاد هم آدم است و خطا دارد. البته
آقای احمدی نژاد برای خودش استدلال دارد،‌ حرف های شنیدنی دارد. در جریان استیضاح
آقای کردان، من و آقای زارعی و آقای آقا تهرانی خدمت ایشان رفتیم؛ استدلال و بحث
کردیم، نتیجه اش این شد که ایشان در جلسه ی استیضاح حاضر نشد. ولی می خواهم بگویم
که ایشان حرف برای گفتن دارند،‌ هر چند من دلایل ایشان را نپذیرفتم و به ایشان
گفتم که استدلال هایشان را قبول ندارم. ولی اینطوری نیست که هدف گذاریش غلط باشد؛‌
یک یقینی نسبت به نیروهای خودش دارد که به این دلیل از آنها حمایت می کند. باید
این یقین تغییر پیدا کند. شما نمی توانید خطاهای آقای احمدی نژاد را در هدف گذاریش
ببینید. یعنی بگویید احمدی نژاد در اینجا آرمان امام را زیر سؤال برد یا برخلاف
مسیر انقلاب و امام حرکت کرد. اگر استکبار ستیز است،‌ در حد اعلایش است. اگر مردم
داری است،‌ در حد اعلایش است. اگر اسلام گراست، در حد اعلایش است.

بیشترین مبارزه را آقای احمدی نژاد با ربا در همین دولت
انجام داد. ساعت ها در هیئت دولت بحث شد و واقعاً ایشان تز اقتصادی برای این قضیه
دارند و به دنبال اجرای آن هستند. در کارهای اصلاح گرایانه،‌ طرح تحول اقتصادی کار
بزرگی است. بخش عمده ای از مخالفت ها امروز به وا... از روی حسادت است؛‌ من کاری
با آن طرفی ها ندارم،‌ همین نیروهای اصولگرا که بخش عمده شان را من از نزدیک می
بینم،‌ دارند حسادت می کنند. واقعاً حرف جدی ای ندارند؛ ‌همه ی حرفشان این است که
ما می ترسیم این طرح خوب اجرا نشود! خب همه می ترسند! بالأخره وقتی از جوی آب هم
می خواهیم بپریم همه می ترسیم که در جوی آب بیفتیم، این دلیل نمی شود که از آن جوی
نپریم،‌ چاره ای نداریم باید پرید. و واقعاً یکی از درجه های اخلاص این دولت همین
است که با اینکه بسیاری از دوستان به ایشان می گویند این کار تورم زاست ولی اصرار
بر انجام آن کار دارند. تورم یعنی اینکه شما باید یک جراحی را انجام دهید که درد
دارد، ‌برای درمان باید این درد را کشید. ولی مردم متوجه این قصه نیستند. آقای
احمدی نژاد می گویند من تکلیف و وظیفه ام این است که این پروژه را کلید بزنم حتی
اگر باعث شود در دور بعد رئیس جمهور نشوم ‌باید این کار بشود. ولی دیگر همه به این
نتیجه رسیدند که ما باید ساختار گمرکمان را اصلاح کنیم، ‌ساختار پولیمان را اصلاح
کنیم، ‌ساختار یارانه ها را اصلاح کنیم. این ساختار ها باید با همدیگر اصلاح شود؛ ‌نمی
شود یکی از این ها را اصلاح کرد،‌ بعد برویم سراغ بعدی تا بتوانیم عدالت را به شکل
واقعی اش توزیع کنیم. اگر می بینید بحث اصلاح ساختار یارانه ها در مطبوعات و مجلس
حرف جدی شده ‌به دلیل این است که در آنجا یک مباحث عمیقی مطرح است و در بقیه ی
قسمت ها مثل اصلاح ساختار پولی و بانکی و چیزهای دیگر اشتراک نظر وجود دارد. و علی
رغم این، آنها تلاش می کنند این طرح با شکست مواجه شود تا آقای احمدی نژاد یک پوئن
منفی در آستانه ی انتخابات ریاست جمهوری بگیرد. خیلی می ترسند از این که این طرح
موفقیت آمیز باشد. برای همین می آیند اَنگ انتخاباتی به آن می زنند که آقای احمدی
نژاد دارد کار انتخاباتی می کند. به هر ترتیب شاخص بارز دکتر احمدی نژاد شجاعت،
جسارت، صداقت،دفاع از اصول و آرمان ها و پرکاری و کم خرجی بود.

دولت سازندگی پرکار بود ولی پر خرج هم بود. در دولت اصلاحات
پرکاری ها تبدیل به کم کاری ها شد و پرخرجی ها همچنان باقی ماند. اما دولت عدالت
که مدل اصلی اهل بیت (ع) است ،‌ پرکار و کم خرج بود؛ که نمونه های آن را به چشم می
بینیم. مثلاً وقتی من مدیر ارشاد قم بودم، از پروژه های بخش فرهنگی اطلاع دارم.
بخشی از پروژه ها 16 سال نیمه کاره بود، 16 سال آهن و آجر کنار همدیگر بود و هیچ
استفاده ای از آن نمی شد و این پروژه ها در این دوره تمام شد. یکی،‌دوتا، سه تا،‌پنج
تا مورد نیست. بالغ بر 16،17 موردش را بنده سراغ دارم. و پروژه ی دیگری در قم ما
خودمان کار کردیم که نیمی از این پروژه طی 3 سال در دولت اصلاحات ساخته شده بود و
نیم دیگر این پروژه در دولت احمدی نژاد طی 3 ماه با کیفیت بهتر و هزینه ی کمتر
ساخته شد.

وقتی آن فکر از رأس و منبع اصلی باشد،‌کم کم استمرار پیدا
می کند و پایین می آید. ما شاهد غلبه ی گفتمان اسلام و انقلاب و امام در این 4 سال
هستیم. علی رغم وجود برخی انتقادات وارد،‌که این انتقادات و اشکالات به هدف گذاری
ها نمی خورد و به جهت گیری دولت هم نمی خورد و به روش ایشان می خورد، به یک عدم
عزل و یک انتخاب انتقاد داریم یا می گویند مثلاً در برخورد با فلان مدیر عجله کرد.
ولی ایجوری نیست که واقعاً آرمان ها و اصول زیر سؤال رفته باشد. به هر ترتیب ما
مرور سریعی داشتیم بر گفتمان امام از دولت موقت تا دولت عدالت در آستانه ی دهه ی چهارم
که دهه ی پیشرفت و عدالت است.


پرسش و پاسخ

1-     ما هم به آقای هاشمی انتقادات جدی داریم ولی یک سؤال وجود دارد؛ چرا با وجود
این همه اشکال،‌مقام معظم رهبری از آقای رفسنجانی در یکی از مهم ترین جاها یعنی
مجمع تشخیص مصلحت نظام استفاده می کند؟

بله. ما به آقای
هاشمی انتقاداتی داریم ولی نمی توانیم خدای نکرده به ایشان از جبهه ی ضد انقلاب
نگاه کنیم. ایشان را خارج از انقلاب و اصول اسلام نمی دانیم. تضاد نیست، انتقاد
است. انتقاد ها هم جدی است. ما نباید این نگاه افراطی را تقویت کنیم که حتی آقای
هاشمی نمی تواند در یک جایگاه مشورتی نسبت به مقام معظم رهبری قرار بگیرد. این
اصلاً نگاه غلطی است. آقای هاشمی خدمات شایانی قبل و بعد از انقلاب به ویژه در
دوره ی ریاست جمهوریشان داشتند. انتقادات به روش های مدیریتی و فعالیت های اجرایی
ایشان در دوره ی ریاست جمهوریشان است. الان هم یک انتقاد همین است که چرا مثلاً
بعضی وقت ها رنگ برخورد با دولت نهم پر رنگ تر از انتقاد است. ولی دیگر مشی ایشان
است عیبی ندارد.

2-     عملکرد اقتصادی آقای احمدی نژاد را چگونه می بینید؟

عملکرد آقای احمدی
نژاد که عمدتاً در بحث طرح تحول اقتصادی و گرایش های مردم محورانه و محروم محورانه
است،‌عملکرد درستی است. نگاهم به طرح تحول اقتصادی نگاه مثبتی است. علی رغم این که
طرح تحول،‌دیکته ی ننوشته است و کار بزرگی است. به نظر من در یک صفحه دیکته اگر
شما 10 تا غلط بگیرید خیلی است؛‌ولی در سی صفحه دیکته 10 تا غلط چیزی نیست. اشکالاتی
که به آقای احمدی نژاد می شود را باید به تناسب دیکته ی نوشته شده بسنجیم. یعضی ها
می گویند این میزان خطا و اشتباه در دولت های دیگر کمتر بوده است،‌خُب کار هم خیلی
کمتر بوده است!

3-     به اعتقاد بنده خدمات دولت احمدی نژاد بسیار زیاد است که در قیاس با ضعف ها
قابل مقایسه نیست. منتها اطلاع رسانی در مطبوعات ضعیف می باشد. به نظر شما نحوه ی
برخورد دولت با این مقوله چگونه می باشد؟

متاسفانه این اشکال
وارد است کما این که چند بار هم در بیانات رهبری بوده است. من یک بار خدمت آقای
احمدی نژاد گفتم: شاید بد نباشد واقعا یک کم بایستیم و به عقب نگاه کنیم. حتی دو
تا داد هم بزنیم که این کار ها انجام شده؛ چون همین جوری به سمت انجام کارها می
رویم ولی انعکاس و بازتابش خیلی کم است. البته یک علتش به دلیل کار زیاد است.
مصاحبه ی دایی حامد، که سرتیم حفاظت آقای احمدی نژاد بود، را در خبرگزاری فارس
بخوانید. ایشان از جمله کسانی بودند که در تیم حفاظت آقای هاشمی و آقای خاتمی بود
و بعد از آن در تیم حفاظت آقای احمدی نژاد هم بود. در نحوه ی برخورد و خلق و
خویشان اختلاف نظری با شخص آقای احمدی نژاد داشتند که در داستان زیارت آقای احمدی
نژاد در حرم حضرت معصومه(س) و بستن درهای حرم برای زیارت احمدی نژاد،‌اختلافات به
اوج رسید و آقای احمدی نژاد دستور تغییر ایشان را دادند که تغییر پیدا کرد. ایشان
بعد از برکناری در آستانه ی 3 تیر سال 87 مصاحبه ای کرده است؛‌وی میزان فعالیت
دولت را در این 3 سال در برخی موارد معادل 8 سال گذشته و در برخی موارد معادل 16
سال گذشته می داند. یک آدمی که آقای احمدی نژاد او را کنار گذاشته و در دو دولت
قبل وجود داشته و کار می کرده است. بنابر این یک دلیل پوشش ندادن ها واقعاً کار
زیاد است.

 

  • متن فوق سخنرانی حجت الاسلام و
    المسلمین حمید رسایی نماینده مجلس هشتم شورای اسلامی می باشد.


لیست کل مطالب(غیر از بایگانی شده ها)
پیام تسلیت رهبر معظم انقلاب
لبیک یا خامنه ای
نماز جمعه وحدت بخش پس از نا آرامی ها
گفتمان امام خمینی(ره)-1-
گفتمان امام خمینی(ره)-2-
گفتمان امام خمینی(ره)-3-
گفتمان امام خمینی (ره)-4-
[عناوین آرشیوشده]